سریر معرفت

آزاد اندیشی دینی با حفظ اصول و شاخص ها

سریر معرفت

آزاد اندیشی دینی با حفظ اصول و شاخص ها

سریر معرفت

تضارب آراء و تبادل افکار فرصتی است که در سایه خردورزی و نیروی تعقّل و اندیشه به انسان ارزانی داشته شده است.موهبتی که نقطه تمایز آدمی با دیگر مخلوقات و موجودات است.« فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»سوره زمر؛17-18

گفتگو و مصاحبه علمی با دکتر امیدی (بخش2)

دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ

سئوال3: با توجه به این تبیینی که حضرتعالی فرمودید، از واژه "مردمسالاری دینی" این­گونه برمی آید که در حقیقت شما دارید به مردم در حکومت نقش می دهید، یا به­ عبارتی دیگر، در مردمسالاری دینی زمینه و امکان برای مشارکت مردم در حکومت؛ برای تعیین خط مشی ­ها و حتی تغییرخط مشی­ ها فراهم می­ شود و مردم در این حکومت و اعمال قدرت دخالت دارند، اگر این هست تفاوتش با آن دموکراسی غربی چیست؟ حدود و ثغور  و یا مرز این "مردمسالاری دینی" که می فرمایید برخاسته از متن دین است، با آن دموکراسی غربی چیست؟ آیا این مردمسالاری معنای دیگر دموکراسی نیست،چون در دموکراسی هم قضیه همین است؛ حکومت مردم بر مردم و برای مردم، پس تفاوت شان چیست؟آیا فکر نمی­ کنید که این جعل واژه مردمسالاری، به خاطر فرار از آن تناقضات و پارادوکس­ هایی است که دموکراسی با اسلام دارد؟

جواب: بسیار پرسش جالبی بود که شما مطرح فرمودید، نکته اول: اینکه مردمسالاری دینی هم به لحاظ مبانی و هم به لحاظ اهداف و غایات و هم به لحاظ روش(نوع مواجهه)و هم از منظر راهبرد و خط مشی ­هایی که در مسیر دستیابی به اهداف مد نظر هست، متفاوت از دموکراسی غربی است؛چون وقتی مبانی دموکراسی را ترسیم می­ کنند، معمولاً بحث اومانیسم در رأس مبانی دموکراسی غربی یا نظام لیبرال دموکراسی غرب مطرح است، و حال آنکه در مردمسالاری دینی خداپرستی و خداسالاری حاکم است، به نحوی که ما در این جا بحث توحید نظری و توحیدعملی را بسیار جدی می­دانیم، اینکه اساس و بلکه آغاز همه چیز از خدا شکل ­گیرد؛ چه در بحث تعریف حقوق، چه در بحث تعریف مسئولیت ­ها، همه از خدای تعالی شروع می­ شود وحال آنکه در دموکراسی غربی مدار و محور بحث اومانیسم است.

 نکته دوم: این بحث تمایز و تفاوت در مبانی دموکراسی و مردمسالاری دینی هم برمی­ گردد به آن نگاه نسبی گرایانه­ ای که در دموکراسی غربی شکل گرفته و این نسبی­ گرایی زمینه را فراهم می­ کند که اخلاق نسبی باشد، نگاه به دین نسبی باشد و انواع قرائات را بپذیرد، معرفت نسبی باشد و در واقع عرصه ­های مختلف از معرفت و مباحث اخلاق به سمت مباحث نسبی­ گرایانه سوق پیدا بکند، در حالی که درمبانی مردمسالاری اسلامی ما یکسری امور مطلق داریم و یکسری نسبی و این مرز بین مردمسالاری دینی و دموکراسی است.

نکته سوم: یا درهمین بحث پلورالیسم که یکی از اصول ومبانی نظام لیبرالیستی است،در نظام­ اسلامی و مبانی مردمسالاری دینی، وحدت در عین کثرت است، نه فقط کثرت گرایی؛ کثرت اهمیت دارد اما کثرت باید متوجه وحدت باشد، وحدت هم اهمیت دارد و باید متوجه کثرت هم باشد، یعنی در عین اینکه به وحدت نظر دارد، به کثرت هم توجه دارد. در بحث اهداف هم، مردمسالاری دینی سعادت دنیا وآخرت  را توأمان مد نظر دارد، در حالی که دموکراسی غربی و نظام لیبرال، فقط رفع نیازهای مادی بشر را مد نظر دارد و بدنبال تأمین آن است.

در بحث روش، شما می­ دانید که یکی از بحث­ های مهمی (نقدهای مهمی) که بر مکاتب و ایدئولوژی­ های غربی وارد است، اینکه آنها برای دستیابی به اهداف از هر ابزار و روشی استفاده می­ کنند و حال آنکه در مبانی مردم سالاری دینی اینگونه نیست، یعنی شما بایستی از ابزارهایی استفاده کنید که مشروع باشد و مشروعیت ابزار بسیارمهم است.این جور نیست که حالا که ما هدف مان دستیابی به سعادت است و یا چون که هدف مان این است که اجتماع را تدبیر بکنیم، تربیت بکنیم، هدایت بکنیم، بتوانیم از هرابزاری استفاده بکنیم، در بحث خط مشی­ ها و راهبردهایی که در دستیابی به هدف می­توانیم از این راهبردها استفاده بکنیم، اینجا هم تمایز وجود دارد، در واقع رویکرد ماتریالیستی و مادی گرایانه بر راهبردهای مورد استفاده آنها کاملاً حاکم است،در حالی که در نگرش راهبردی ما این بحث مهم وجود دارد که اگر می­ خواهیم اجتماع را تربیت کنیم،چه در ساحت مادی و چه معنوی،کاملا درآن راهبردها(مشروعیت ابزار)دیده می شود.

سئوال4: در پایان و به ­منظور جمع ­بندی کامل بحث بفرمائید که، مردمسالاری دینی به لحاظ ماهوی چه تفاوت و تمایزی با حکومت تئوکراسی و دموکراسی دارد؟

بحث از سه مدل نظام سیاسی است که هر کدام خصوصیات و ویژگی­ های خاص خود را دارند:

1. نظام­ سیاسی تئوکراسی: در قرون وسطی حاکمیت بر مَدار تئوکراسی بود. "تئو" به­ معنای خدا و "کراسی" به ­معنای سالاری، پس معنایش می ­شود خداسالاری. این در نگاه و اندیشه کلیسا به عنوان یک مدل از نظام­ سیاسی مطرح بود، اما یکسری سوالاتی اینجا وجود داشت که کلیسا در برابر آنها قرار می­ گرفت. اولین مسأله ­ای که در اینجا مطرح می ­شود این است که حاکمیت از آنِ کیست؟ کلیسا در پاسخ مطرح می­ کرد که حاکمیت مطلق از آنِ خداوند است و مردم در حاکمیت هیچ نقشی ندارند، اساساً حاکمیت و حکومت هیچ ربطی به مردم ندارد، مردم فقط باید اطاعت کنند و تابع محض باشند. سوال دوم این بود حاکمیت و حکومت در برابر چه کسانی پاسخگو است؟ ارباب کلیسا در پاسخ به این مسأله می­ گفتند: فقط در برابر خدا، مردم چه کاره ­اند؟عددی نیستند که به اونها پاسخ دهیم، بنابراین فقط پاسخگویی در برابر خدای متعال باید اتفاق بیفتد، آن­هم در روز قیامت. سوال سوم: حالا که می­خواهید حکومت و حاکمیت داشته باشید، این قلمرو حاکمیت شما تا کجاست؟ اینها مطرح می­کردند که قلمرو حاکمیت مطلق است وطبیعتاً حتی اگر حاکم دچار فسق و دچارگناه باشد(فاسق باشد)و یا ظالم باشد واز عدالت به ­دور باشد،این ربطی به مردم ندارد که شورش کنند، یا قیام کنند وحاکم را کنار بگذارند،این به ­عهده کلیسا است که تشخیص بدهد این حاکم را عوض بکنند یا نکنند. بنابراین در حکومت مطلقه مردم موظفند که تبعیت کنند، حتی اگر حکومت و حاکمیت دچار فسق بشوند.

2. نظام­ سیاسی دموکراسی: در نقطه مقابل مدل نظام سیاسی نوع اول، دموکراسی شکل گرفت. "دمو" یعنی مردم، "کراسی" یعنی سالاری. معنایش می­شود مردمسالاری. در برابر پرسش اول که حاکمیت از آنِ کیست؟ گفتند: حاکمیت از آنِ مردم است؛چرا که خدایی وجود ندارد، و یا اگر هم باشد، در نظام عالم دخالتی ندارد و یا اگر هم دخالت دارد، در زندگی ما انسانها مداخله­ ای نمی­کند، بنابراین در این مدل از نظام سیاسی(دموکراسی) اصل اول، بحث حاکمیت است که از آنِ مردم می ­باشد و مردم­ اند که باید تعیین کننده باشند، باید قدرت از مردم نشأت گرفته شود. سوال دوم: حاکمیت در برابر چه کسی باید پاسخگو باشد؟ گفتند: دربرابر مردم، حکومت فقط باید در برابر مردم پاسخگو باشد، حقوق و مسئولیت­ هایی که دارند از ناحیه مردم است و چون تمام ضرر و زیان حکومت­ ها به مردم می­رسد، پس این مردم هستند که تعیین کننده­ اند. پرسش سوم: در دموکراسی قلمرو حکومت تا کجاست؟ گفتند: قلمرو حکومت مشروط است، یعنی قدرتِ حکومت مطلقه نیست، بلکه مشروط است، مشروط به بحث قوانین، حکومت باید در مَدار قانون حرکت کند، در قانون هم حقوق و مسئولیت ­هایی در نظر گرفته شده که باید مراعات شود. به عبارتی حکومت باید مشروط باشد به رعایت قوانین در قانون اساسی.

3. نظام­ سیاسی مردمسالاری دینی: مردمسالاری دینی در برابر دو نظام­ سیاسی قبل مطرح می ­شود و با پاسخ به این سه سئوال اساسی جایگاهش بهتر معلوم می­ شود. در برابر پرسش اول: که حاکمیت از آنِ کیست؟ مردمسالاری دینی  جواب می­ دهد که حاکمیت مستقلاًّ و بذات از آنِ خداوند است و به­ تبع از آنِ مردم؛ مردم اگر چه دارای حقّ حاکمیت هستند، اما این حق حاکمیت­ شان مطلق نیست، حقّ حاکمیتی است که اولاً: منشأ آن خود خدای تعالی است؛ حدود و ثغورش را خود خدای تعالی باید معیّن کند. به بیانی دیگر، تا موقعی که بین مردمسالاری و بحث حاکمیت خدا، تعارض و تفاوتی وجود ندارد، این دو  به صورت طولی در کنار هم قرار می­گیرند، اما به ­فرض اگر تعارضی پیدا شد بین حق حاکمیت مردم و حاکمیت الهی؛ به نحوی که مردم خواهان چیزی باشند که در وحی و در شریعت اسلامی کاملاً نهی شده باشد، اینجا چه باید کرد؟ آیا حق مردم به­ عنوان کسانی که در واقع سالار هستند و بایستی در مردمسالاری حق­ شان رعایت بشود مقدم می­ شود، یا حق خدای تعالی که حکمی را بیان کرده و مسئولیت و تکلیفی را متوجّه مردم کرده است؟ نظر به­ اینکه گفتیم حق حاکمیت خداوند متعال اساسی است و حاکمیت اصالتاً و بذات از ناحیه اوست و به­تبع از ناحیه مردم، طبیعتاً اینجا تقدّم با حق حاکمیت الهی است و به همین جهت است که قلمرو حاکمیت مردم به ­واسطه حاکمیت الهی، مقداری محدود می ­شود، البته این محدودیت به خود مردم باز می­ گردد و نفع­اش به خود مردم می­ رسد؛چرا که مردم باید به سعات انسانی و مادی و معنوی خودشان دست پیدا کنند و خداوند متعال، ترسیم کننده سعادت واقعی مردم است؛ از آن جهت که او علم وآگاهی دارد نسبت به ­اینکه چه چیزهایی در مسیر سعادت مردم نافع است و چه چیزهایی مضّر.

سوال دوم: حاکمیت در برابر چه کسی پاسخگو است؟ در نظام مردمسالاری دینی بیان می­ کنند که حاکمیت هم در برابر خدا و هم در برابر مردم باید پاسخگو باشد. حاکم علاوه بر اینکه بایستی پاسخگوی این مسئولیتی که خدای تعالی برای او قرار داده باشد، طبیعتاً بایستی پاسخگوی مردم هم باشد. وظیفه دارد که مطالبات به حق مردم را دنبال کند و نمی­ تواند ادعا کند که من از طرف خدا هستم و طبیعتاً اینجا چون خدای تعالی مشروعیت من را اعلام کرده پس شما باید تبعیت کنید به هر قیمتی که شده، به عبارت دیگر، در برابراین حقّی که برخورداراست، مسئولیت هم دارد. خدمت­ رسانی به مردم، عدالت­ گستری و پای بندی خود حاکم به قانون و اجرای قانون اینها چیزهایی است که به هر حال جزء مطالبات است و باید دنبال شود.

در برابر سوال سوم: آیا قلمرو حکومت مطلق است یا مشروط؟ در مردمسالاری دینی به این نتیجه می ­رسیم که قلمرو حکومت مشروط است، مشروط به شریعت، مشروط به قانون خدا، مشروط به اجرای عدالت، مشروط به­ اینکه اهداف حکومت اسلامی باید محقق شود، مشروط به ­اینکه باید مصالح اسلام و مسلمین را مدنظرقرار بدهد. اینجا سئوالی پیش می­آید، پس این واژه"مطلقه" که در ولایت مطلقه فقیه آمده چیست؟ شما در مدل سیاسی نظام مردمسالاری دینی معتقد به مشروطه بودن قلمرو حاکمیت هستید ولی در بحث ولایت فقیه، ولایت مطلقه فقیه را مطرح می­ کنید، این تناقض نیست؟ قید"مطلقه" در ولایت مطلقه فقیه، یعنی آن گستره­ ای که فقیه در آن گستره می­ تواند فعالیت کند، اختیار دارد، فقیه در عرصه­ های حکومتی بسط ید دارد، و این هیچ منافاتی با مشروطه بودن قلمرو حاکمیت ندارد؛ چرا که فقیه مسئولیت و اختیار دارد در این قلمرو حکومتی اهدافش را دنبال کند، او بسط ید دارد ولی باید مصالح اسلام و مسلمین را مدنظر قرار بدهد، باید اهداف حکومت اسلامی را مدنظر قرار بدهد، باید پای بند به تقوا باشد، باید عدالت­ گستر باشد، باید خدمت به مردم را اصل قرار دهد و...، اینها در واقع وظایف و تکالیفی است که قلمرو حاکمیت و قدرت آن­را مشروط می­ کند. به تعبیرحضرت امام(ره) : ولایت فقیه، ولایت مشروطه است از آن حیث که باید قانون خدا و مصالح مسلمین را رعایت کند.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۲۳
علی درستکار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی